سفارش تبلیغ
صبا ویژن


وبلاگ زندگی ویران نگار و حمیدرضا















من دختری  متولد1362 هستم  و تا پیش دانشگاهی علوم تجربی خوندم  

سال 1391با مردی ازدواج کردم که متولد1352  بود و اونطور که خودشون گفتن مدرک تحصیلی سیکل دارن

وشغلش هم مغازه گلفروشی دارن و خونه داشت کرج

 من ازدواج اولم بود  ولی ایشون ازدواج دومش بود

 ایشون قبلا نامزد داشتن که اونطور که خودشون گفتن 6ماه نامزد بودن و میگفتن که نامزدشون خیلی مادی بودن و سردمزاج بودن    و  ضمن اینکه فامیل بودن یعنی دخترعموشون بود

من از خرداد91 که عقد کردیم تا 29فروردین 1392با ایشون بودیم و بعدش بخاطر آخرین دعوایی که داشتیم قهرم و رابطه نداشتم باهاش مگر پیامک و دادگاه / یه مدتی فکر کردم راجع به زندگی مسخره ای که دارم و تصمیم گرفتم برم دادگاه فعلا مهریه رو اجرا بذارم   و الان آذر ماه92 هست که اینا رو مینویسم بهم بگید آیا این زندگی ارزش ادامه دادن داره ؟آیا اونطور که فکر میکنم شوهرم بیماره؟ قبلا با مشاور سازمان بهزیستی مشاوره کردم گفت بله بدبینی داره ولی تصمیم به عهده خودته و میخوام نظر شما رو به عنوان متخصص بدونم 

در ضمن خانواده شوهرم از طرف خانواده مادریش بیماری وسواس دارند و هم مادرشوهرم هم خاله های شوهرم وسواس شستشو دارند طوری که پول آبشون ماهی 800 هزار تومن میاد//// نامزدم هم وسواس فکری هم داره که گیر میده به چک کردن شیر آب بستن در و بستن شیر گاز و وقتی یه موضوعی به ذهنش بیاد ول کنه قضیه نیست و هر چقدرم توجیه منطقی ارائه بدی قانع نمیشه و تا صد سال دوباره میپرسه که به نظر خودش یه دستی بزنه تا به اون جوابی برسه که خودش دوست داره بشنوه



 بعد از ازدواج ابتدای امر پسری فوق العاده مهربون جلوه کرد ولی  آرام آرام رفتارای پرخاشگرانه ی حاکی از بدبینی و بددلی از ایشون مشاهده کردم و توی همون دو ماهه اول دعوامون شد اونم با وجودی که من مقصر نبودم

 اوایل فکر نمیکردم که رفتاراش نرمال نباشه ولی کم کم متوجه شدم شکاکه و شدیدا دوست داره کنترلم کنه و توی همون سه ماهه اول عقد که رفته بودیم مسافرت  شهرستان/ خونه زندایی همسرم متوجه شدم چه دروغ بزرگی بهم گفته و متوجه شدم که این دوره نامزدی لااقل مدت زمانی که شناسنامه ای به نام همدیگه بودن 10سال بوده و بعدش طلاق گرفتن و اسمشون از شناسنامه پاک شده / و دیگه اینکه توی محبت خفه ام میکنه و نیاز زیادی به توجه تمام مدت من داره حتی به توجه معمولی و عادی من نسبت به یه بچه کوچولوی 3 یا 4 ساله حسادت میکنه و یا حتی به روابط معمولی من با مامان و برادر و پدرم هم حسادت میکنه/ به من میگه تو به خانوادت با عشق نگاه میکنی  و اونا رو بیشتر دوست داری ولی این حرفا رو زمانی به من گفت که من تمام مدت باهاش بودم و مسافرت و گشت و گذار میرفتیم با هم / دایما تلفنامو و

پیامکامو و کیفمو وسایلمو چک میکنه / حتی وقتی میاد خونه ما (یعنی خونه پدر خانومش) خیلی فوضولی میکنه توی خونمون / یادمه یه سری سی دی های  کامپیوتر برادرمو برداشته  بود زده بود زیر بغلمش میگفت باید اینا بازبینی بشه و من باید بدونم زنم چی نیگا میکنه و خانوادش چه جور آدمیه / یه مدت گیر داده بود که اصلا تو چرا با من ازدواج کردی / یه مدت میگفت چرا توی تحقیق از همسایه هاتون همه از شما تعریف میکردن / یه مدت میگفت  تو چرا با من ازدواج کردی لابد یه مشکلی داشتی و میگفت ببینم تو نامزد نداشتی قبلا/ و یادمه یه سری ما رو عروسی شهرستان دعوت کردن که پدر و مادرم رفتن و من نرفتم به اون عروسی که نامزدم  گفت چرا نرفتی لابد نامزد داشتی و از این حرفا و کلا بدون دلیل مشخص دایما شک داره و فکرای بد میکنه / قبرستون رفته بودیم سر قبر یکی از اقوام من گریه م گرفت و عصبانی شده بود شدید/ که چرا گریه کردی نسبتی داری ؟یعنی نامزدت بوده؟ تو چرا گریه ت گرفت/ همسرم یه مدت گیر داده بود که حق نداری  با کامپیوتر ایتنرنت بری یا با نظارت من باید بری / یه مدت گفت اصلا موبایل میخوای چیکار لازم نکرده موبایل داشته باشی / یه مدت میگفت خواستگاراتو من باید دونه دونه شو بشناسم و بگی بهم که چه کسایی بودن / ایام عید 92 شیراز رفته بودیم یه توریست اهل کشور کره جنوبی اونجا بود که کیفش رو دزد زده بود و اون توریست رو دو بار در جاهای مختلف دیدیم و انگلیسی ازمون تقاضای کمک کرد و منم به انگلیسی در حدی که بلدم راهنماییش کردم بعدش شوهرم عصبانی شده بود و به من گفت تو عاشق این خارجیه شدی و فحشم داد گفت بی ناموس بی حیا چی میگفتین بهمدیگه؟ و کم مونده بود بگه تو گفتی که از کشورش بیاد ایران که منو ببینه و همه این مسایل به خاطر یکی دو جمله انگلیسی صحبت کردن من با اون توریست بود و حتی خود نامزدم کنارم بود تمام مدت و اون شب توی هتل کتکم زد منظورم سیلی محکمی بود که برق از سرم پرید و کلی منو بی ناموس و بی حیا خطاب کرد و میگفت طلاقم میده و خلاصه توی شیراز آبرومو برد  / همسرم میگه تو باید همه حرفا و کارای منو حتی اگه غلط باشه تایید کنی و من مخالفت کردم و گفتم هیچوقت وقتی داری اشتباه میگی تایید نمیکنم در عوض بهت میگم که اونطوری که میگی نیست تا دچار اشتباه نشی و راه درست رو یاد بگیری / یه سری شوهر خواهر همسرم موقعی که منو و خانوادمو پا گشا دعوت کرده بودن و بحث اینکه سایپا ماشیناشو به دبی ارزونتر میده از جمله پراید رو  مطرح کرد و من گفتم درسته منم شبکه 2که اخبار رو آقای حیدری با مدیر سایپا بحث داشتن  دیدم  ما اون شب اومدیم خونه و نامزدم به من گفت با شوهرخواهرش رابطه دارم و گفت با شوهر خواهرم   ریختین رو هم  و هوای همدیگه رو بدجور دارید و دعوا کردیم فقط به خاطر این حرف و چندین ماه سر این مساله اعصاب خوردی داشتیم . کلا میگفت با هیشکی حرف نزن /سرت رو بنداز پایین/ کسی رو نگاه  نکن و خیلی اذیتم کرده و یکی دوبارکه  تعقیبم کرده تو خیابون متوجه شدم ولی به روی خودم نیوردم / و همیشه بعد همه تهمت های ناموسی و چرت و پرتی که میزنه معذرت میخواد میگه دست خودم نیست ببخشید گریه میکنه ولی باز روز از نو روزی از نو / و بدون دلیل بعضی موقع ها نگاهم میکنه بعد گریه میکنه بهش میگم چته؟ میگه خیلی دوستت دارم نمیخوام از دست بدمت/ ولی دیگه دروغ و تهمت و شک به من آزارم میده و من بخاطر رفتاراش عروسی رو عقب انداختم/ همش نمیدونم چرا فکر میکنه من واسش نقشه کشیدم / اون اوایل رفته بودیم تالار بگیریم واسه عروسی بعد دیدن تالار قرار شد قرارداد تالار رو اگه بخواد از ارگان ارتش  واسه مجموعه تالارهای عروسی تخفیف بگیره این قرارداد به نام پدرم نوشته بشه( چون پدرم بازنشسته ارتش هست) و این مساله ساده باعث دعوای من و نامزدم شد میگفت شما واسه من نقشه دارین میخواین پولمو بالا بکشین و فحش داد در صورتی که ارتش به پرسنلش وقتی میخواد تخفیف بده خوب باید قرارداد به نام پرسنلش باشه حالا چه واسه عروسی پسر طرف /چه عروسی دختر طرف باشه و یه قضیه ساده باعث شک میشه واسش و بخاطر همین من عروسی رو عقب انداختم




و همسرم دهن بین و دهن لق هستش و دروغگو و شکاکه و از نظر من بیماره و روانی ام کرده هر سری بهانه های عجیب واسه دعوا پیدا میکنه و اخلاقیاتی که داره از نظر من رفتارای سالمی نداره  به نظر شما بیمار نیست نامزدم؟ البته خیلی مسایل توی یه سال نامزدیمون اتفاق افتاده که دیگه فرصت نوشتن خارج هست چون زیادن و طولانی

 


نوشته شده در یکشنبه 92/10/29ساعت 1:5 صبح توسط نگار نظرات ( ) |
طراح قالب وبلاگ Pichak.net